بخش کدکن

این وبلاگ در راستای آشنایی بیشتر هم وطنان عزیز با بخش کدکن تدوین شده است

بخش کدکن

این وبلاگ در راستای آشنایی بیشتر هم وطنان عزیز با بخش کدکن تدوین شده است

شفیعی کدکنی

 

 

نفسم گرفت از این شب، درِ این حصار بشکن
درِ این حصارِ جادوئیِ روزگار بشکن
چو شقایق، از دل سنگ برآ رایتِ خون،
به جنون، صلابتِ صخرۀ کوه سار بشکن
تو که ترجمانِ صبحی، به ترنّم و ترانه
لبِ زخم دیده بگشا، صفِ انتظار بشکن
"سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی"
تو خود آفتابِ خود باش و طلسمِ کار بشکن
بِسُرای تا که هستی، که سرودن است بودن
به ترنّمی دژِ وحشتِ این دیار بشکن
شبِ غارتِ تتاران، همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایۀ دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاریِ تو، اینجا،
تو ز خویشتن برون آ، سپهِ تتار بشکن.

بهار در کدکن